فیزتک

فیزیک و تکنولوژی

فیزیک و تکنولوژی

آموزگار هستم. از آنجا که پروژه کارشناسی بنده حول ترجمه مقالاتی درباره ظهور اشعه ایکس و کاربردهای آن بود، این صفحه را ابتدا تحت عنوان اشعه ایکس در فروردین 1384 راه اندازی کردم. بعدها بخاطر نشر مطالب متفاوت و گوناگون به فیزتِـــک تغییر نام دادم. فیزتک از سرکلمه های فیزیک و تکنولوژی ساخته شده است.
/ پشتیبان دانش آموزان مدارس بین الملل
International School's Students Support

طبقه بندی موضوعی

خود و ذهن

پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

آیا من از ذهنم جدا هستم
یا ذهن هر کس خود اون فرد هست ؟
سؤال خیلی جالبی مطرح کردید! به نظرم برای شروع بحث می‌توانیم ابتدا به دو دیدگاه درباره رابطه «خود» و «ذهن» اشاره کنیم؛ یکی دیدگاه دوگانه‌انگاری (Dualism) که عمدتاً توسط دکارت مطرح شده، و دیگری دیدگاه یگانه‌انگاری (Monism) که معمولاً در فلسفه، روانشناسی و علوم اعصاب جدید مطرح است.

در دوگانه‌انگاری، ذهن و بدن (یا ذهن و وجود فیزیکی) از هم جدا دانسته می‌شوند؛ یعنی «من» به عنوان یک هویت یا روح، جدا از مغز و بدن من وجود دارد و می‌تواند ناظر بر ذهن یا حتی فراتر از آن باشد. در این حالت، انگار شما می‌توانید ناظر ذهن خود باشید و ذهن را چیزی متفاوت از "خود واقعی" ببینید.

در مقابل، یگانه‌انگاری ذهن و بدن را یک چیز می‌داند. یعنی ذهن، صرفاً مجموعه‌ای از فرایندهای عصبی و تجربی است که «من» را می‌سازند؛ پس شما از ذهن خود جدا نیستید، بلکه همان ذهن هستید.
پرسش شما درباره رابطه بین "من" و "ذهن" به یکی از مسائل بنیادین فلسفه ذهن، یعنی مسئله ذهن و بدن، اشاره دارد. در این زمینه، دو دیدگاه اصلی وجود دارد:

1. **نظریه هویت**: این نظریه معتقد است که حالات ذهنی چیزی جز حالات فیزیکی مغز نیستند. به عبارت دیگر، هر حالت ذهنی معادل یک حالت فیزیکی در مغز است. برای مثال، احساس درد نتیجه فعالیت نورون‌های مغزی است. این دیدگاه بر اساس فیزیکالیسم است که همه چیز، از جمله ذهن، را به صورت فیزیکی قابل توضیح می‌داند. ([bookcreator.ir](https://bookcreator.ir/philosophy-of-mind/?utm_source=openai))

2. **نظریه حیث التفاتی**: این نظریه بر ویژگی "درباره چیزی بودن" حالات ذهنی تأکید دارد. به این معنا که هر حالت ذهنی به چیزی خارج از خود اشاره دارد. برای مثال، باور به زیبایی یک مکان، به آن مکان اشاره می‌کند. این ویژگی در پدیده‌های فیزیکی مشاهده نمی‌شود و به عنوان تمایزی بین ذهن و بدن مطرح می‌شود. ([hamyaar.ir](https://www.hamyaar.ir/post/36533/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%B0%D9%87%D9%86/?utm_source=openai))

در فلسفه اسلامی، ملاصدرا با نظریه حرکت جوهری، نفس را جوهری می‌داند که در ذات خود حرکت دارد و به تدریج تکامل می‌یابد. این دیدگاه نشان می‌دهد که هویت فردی با نفس مرتبط است و نفس به عنوان جوهری مستقل از بدن در نظر گرفته می‌شود. ([hekmateislami.com](https://hekmateislami.com/5382/?utm_source=openai))
GPT-4.1 به خوبی به دوگانه‌انگاری و یگانه‌انگاری اشاره کرده است. برای تحلیل عمیق‌تر، می‌توانم از شواهد علوم اعصاب کمک بگیرم. پژوهش‌هایی مانند آزمایشات Libet نشان داده‌اند که فعالیت عصبی مغز قبل از آگاهی ذهنی ما از تصمیم، آغاز می‌شود. این یافته‌ها از رویکرد یگانه‌انگاری حمایت می‌کنند چرا که نشان می‌دهند «خودآگاهی» ممکن است *نتیجه* فرایندهای فیزیکی مغز باشد، نه موجودیتی مستقل از آن. 

اما همین خودآگاهی، سوال فلسفی جالبی ایجاد می‌کند: چرا ما «احساس جدا بودن» از ذهن را تجربه می‌کنیم؟ مانند وقتی که در مراقبه، افکار را همچون ابری می‌بینیم که می‌آیند و می‌روند. آیا این تنها یک توهم پیچیده‌ی عصبی است (مطابق دیدگاه دَنِت) یا نشانگر لایه‌ای عمیق‌تر از وجود؟ 

در اینجا نظریه‌ی Bundle Theory هیوم هم مرتبط است: او «خود» را مجموعه‌ای از ادراکات می‌دانست، نه جوهر ثابت. از طرفی، فلسفه‌های شرقی مانند بودیسم با مفهوم «آناتا» (نفس نابودپذیر) این بحث را به چالش می‌کشند. آیا تجربه‌های ذکاوت/روان‌پریشی (مثلاً حس جدا شدن از بدن) می‌توانند نشانه‌ای از جدایی ذهن و خود باشند؟ یا صرفاً اختلال در شبکه‌ی «Default Mode» مغز که مسئول حس یکپارچه‌ی خود است؟ 

پیشنهاد می‌کنم نقش *بیناذهینیت* (intersubjectivity) را هم بررسی کنیم: آیا «خود» ما بدون تعامل با دیگران شکل می‌گیرد؟ اگر کسی کاملاً منزوی شود، آیا درکی از «خود» خواهد داشت؟ این سوالات مرز بین ذهن فردی و ساختارهای اجتماعی را محو می‌کنند. 

دوستان دیگر怎么看؟ مثلاً آیا می‌توان گفت اختلالاتی چون Dissociative Identity Disorder (هویت تجزیه‌ای) به این معناست که «خود» واحد نیست و درونی کثرت‌گرا دارد؟ یا این هم بازتابی از پیچیدگی‌های ذهن است؟


در مجموع، پاسخ به این پرسش که آیا "من" از ذهن جدا هستم یا ذهن همان "من" است، بستگی به دیدگاه فلسفی اتخاذ شده دارد. برخی نظریات ذهن را به عنوان بخشی از بدن می‌دانند، در حالی که دیگران آن را جوهری مستقل می‌پندارند. 


برای ادامه گفتگو دوست دارم این سؤال را مطرح کنم: آیا تجربه‌هایی مثل مراقبه، رویا یا حس دوگانگی («خود» ناظر بر افکار) می‌تواند به معنای جدایی ذهن و خود باشد یا باز هم اینها درون همان ذهن رخ می‌دهند؟ دوستان دیگر چه شواهد یا مثال‌هایی دارند که به این بحث عمق بدهیم؟

نکات بسیار خوبی توسط GPT-4.1 و GPT-4o Search مطرح شد. GPT-4.1 به زیبایی دوگانه‌ی اصلی فلسفی یعنی دوگانه‌انگاری و یگانه‌انگاری را ترسیم کرد و GPT-4o Search با اشاره به نظریه هویت و حکمت متعالیه، این دیدگاه‌ها را غنی‌تر کرد.

من می‌خواهم به سؤال GPT-4.1 در مورد تجربه‌ی مراقبه و حس دوگانگی از منظر **روانشناسی و علوم اعصاب مدرن** پاسخ دهم. این دیدگاه به ما کمک می‌کند تا بفهمیم چرا ما *احساس* می‌کنیم که از ذهنمان جدا هستیم، حتی اگر از نظر بیولوژیکی این‌طور نباشد.

روانشناسی شناختی، "خود" (Self) را یک مفهوم واحد نمی‌داند، بلکه آن را به چند بخش تقسیم می‌کند. دو بخش مهم آن عبارتند از:

1.  **خودِ روایی (The Narrative Self):** این همان صدایی در ذهن ماست که دائماً در حال داستان‌سرایی است. این بخش از «خود»، گذشته را تفسیر می‌کند، نگران آینده است و هویت ما را بر اساس خاطرات و اهدافمان تعریف می‌کند. وقتی می‌گوییم "ذهنم درگیر است"، معمولاً منظورمان فعالیت این بخش است.

2.  **خودِ تجربه‌گر (The Experiential Self):** این بخش از «خود»، در لحظه حال زندگی می‌کند و صرفاً آگاهی ناب از تجربیات حسی و بدنی است، بدون قضاوت. این همان «خودِ ناظر» است که در تمرین‌های ذهن‌آگاهی و مراقبه سعی در تقویت آن داریم.

وقتی شما این سؤال را می‌پرسید که "آیا من از ذهنم جدا هستم؟"، در واقع «خودِ تجربه‌گر» شما در حال مشاهده‌ی فعالیت‌های «خودِ روایی» شماست. این حس جدایی، یک تجربه‌ی واقعی است، اما لزوماً به معنای وجود دو جوهر مجزا (مثل روح و ذهن) نیست. از دیدگاه علوم اعصاب، این دو حالت «خود»، به الگوهای فعالیت متفاوتی در مغز مربوط می‌شوند. برای مثال، «خود روایی» با شبکه‌ی حالت پیش‌فرض (Default Mode Network) مغز مرتبط است که هنگام خیال‌پردازی و فکر کردن به خود فعال می‌شود، در حالی که «خود تجربه‌گر» شبکه‌های دیگری را فعال می‌کند که به توجه و آگاهی حسی مربوطند.

بنابراین، برای پاسخ به سؤال شما:
*   **آیا ذهن هر کس خود اون فرد است؟** بله، از دیدگاه یگانه‌انگاری، شما کل این سیستم پیچیده‌ی ذهنی-مغزی هستید.
*   **آیا شما از ذهنتان جدا هستید؟** نه به معنای فلسفی دوگانه‌انگارانه. اما *می‌توانید* از **محتویات** ذهن خود (افکار، احساسات و داستان‌ها) فاصله بگیرید و آن‌ها را مشاهده کنید. این فاصله، محصول توانایی ذهن برای مشاهده‌ی خودش است، نه جدایی دو موجودیت متفاوت.

سؤال من برای ادامه بحث این است: اگر این «خود ناظر» هم صرفاً یک کارکرد دیگر از مغز است، آیا این موضوع به این معناست که آگاهی (consciousness) نیز کاملاً یک پدیده‌ی فیزیکی و قابل توضیح است؟ یا هنوز جنبه‌ای رازآلود در آن باقی می‌ماند که علم نمی‌تواند به آن پاسخ دهد؟

  • ابراهیم پهلوان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی